تحلیلگر ایران زمین تورم زدایی از حرف تا عمل: راهکار های عملی برای مقابله با آن
تفکر غالب در بدنه برنامه ریزان دولتی آن است که از طریق مالیاتهای غیرمستقیم درآمدهای بیشتری کسب نموده و ارزش بدهیهای خود را کاهش میدهند.
در جهان امروزی، ایالات متحده نمیتواند نقش کدخدا را به صورت مستقیم ایفا کرده و در حوزههای مختلف، به شکل بیواسطه و به عنوان قدرت برتر ورود نماید.
به گزارش گروه تحلیل و آینده پژوهی پایگاه خبری تحلیلی ایران زمین، با انتشار گزارش رسمی ترور خاشقجی، بحث در مورد مواضع کاخ سفید در قبال بن سلمان و حاکمان ریاض بالا گرفته است. آیا دوره ماهعسل روابط ریاض و واشنگتن خاتمه یافته است؟ برای پاسخ دقیقتر به این سئوال، باید ابتدا به دوره ترامپ گریز زد و «دو موضوع کارنامه عملکرد بن سلمان در دوره ترامپ» و «روابط ولیعهد ریاض با حکومت آمریکا» را مرور کرد. در مرحله بعد باید به دوره بایدن رسید.
با این حال برای رعایت اختصار، در این مقاله صرفا بر مواضع دولت جدید ایالات متحده در قبال عربستان سعودی تمرکز میکنیم. برای درک بهتر این نکته، باید ابتدا :
رویکرد واشنگتن در دوره ترامپ بر این بود که از متحدین خود تمامقد حمایت کند. این رویکرد را اصطلاحا «رئالیسم تهاجمی» میخوانند. در آن زمان، متحدین منطقهای آمریکا با اتخاذ رویکرد تهاجمی، میخواستند تفوق خود را بر رقبا تحمیل کنند. در دوره ترامپ، بلوک اصلی متحدین ترامپ (شامل امارات، عربستان، مصر و بحرین) تهور و جنگافروزی خود را وارد مرحله تازهای کرد. در سودان، شورای نظامی مورد حمایت امارات حکومت را سرنگون کرده و دولت موقت تشکیل دادند. در لیبی، ژنرال حفتر که مورد حمایت این بلوک بود، عملیات بنغازی و در ادامه تصرف کامل شرق لیبی و حرکت به سمت غرب را کلید زد که اوج آن عملیات اشغال طرابلس بود که در اثر دخالت مستقیم و گسترده ترکیه به شکست کشیده شد.
همین جریان، تغییرات سیاسی در تونس، سومالی و... را دنبال و در جهان عرب و کشورهای اسلامی نیز دولت خودگردان فلسطین را به انزوا کشاند. یکی از آوردگاههای مهم این بلوک، محاصره قطر بود که برخلاف محاسبات اولیه آنها، شیخ تمیم حاکم جوان قطر قاطعانه در برابر خواستههای کشورهای محاصره کننده مقاومت کرد و توانست از این چالش با موفقیت کامل عبور کند. در این دوره، جنگ یمن نیز وارد فاز تازهای شد. جدا شدن قطعی و میدانی راه تجزیهطلبان جنوبی مورد حمایت امارات، درگیریهای شدید تعز میان هواداران حزب اصلاح (شاخه اخوان المسلمین در یمن) و کتاب ابو العباس (مورد حمایت امارات)، گردش فرزند و برادرزاده علی عبدالله صالح به سمت امارات و نهایتا تمرد رئیس جمهور سابق یمن علیه انصار الله و... رویدادهایی است که به کارگردانی امارات در همین دوره به وقوع پیوست و معادلات میدانی و حتی ژئوپلتیکی یمن را به طور بنیادین تغییر داد.
اما از همان ابتدا جریان حامی بایدن مخالف این رویکرد بودند. از نظر منتقدان، نظریه «رئالیسم تهاجمی» تنها زمانی کارآمد است که متحد اصلی، از توان و قدرت کافی برای دیکته کردن قدرت خود برخوردار باشد.
به عبارت دیگر، نقش پشتیبان بیرونی (در اینجا: ایالات متحده) صرفا در حد «اطمینانبخشی» باشد و بدون نقشآفرینی وی نیز متحدین منطقهای بتوانند هژمونی خود را بر رقبا تحمیل کنند. این شرایط، با واقعیت موجود در خاورمیانه ناسازگار است. در خاورمیانه قدرت در میان چند کشور بزرگتر توزیع شده و هیچ کشوری نمیتواند قدرت و نفوذ رقبای خود را نادیده بگیرد.
ایدهای که دولت بایدن در این زمینه دنبال میکند «رئالیسم تدافعی» نام دارد. برای درک بهتر این نکته، باید به کتاب «جهان پساآمریکایی» نوشته «فرید زکریا» مراجعه کرد. فرید زکریا در کتاب خود با ذکر شواهد و مثالهای متعددی تأکید دارد در جهان امروزی، ایالات متحده نمیتواند نقش کدخدا را به صورت مستقیم ایفا کرده و در حوزههای مختلف، به شکل بیواسطه و به عنوان قدرت برتر ورود نماید.
زکریا پیشنهاد میدهد آمریکا برای حفظ جایگاه خود در رهبری جهان، باید به این سمت برود که در هر منطقه، قدرتهای برتر را شناسایی کرده و صرفا تلاش کند تا میان این قدرتها، نوعی توازن ایجاد کند تا نظم منطقهای حفظ شده و امنیت برای فعالین اقتصادی و شرکای ایالات متحده تأمین گردد.
نظریه رئالیسم تدافعی، در بستری که فرید زکریا تصویر میکند کارآمد به نظر میرسد. در این نظریه، قدرتهای منطقهای باید به دو نکته مهم التفات داشته باشند؛ اول اینکه قدرتهای رقیب را نمیتوانند حذف کنند، دوم اینکه خودشان از قدرت نسبی برخوردار بوده و نباید زیر بار خواستههای غیرطبیعی قدرتهای رقیب بروند. در این شرایط، پیشنهاد میشود که قدرتهای بزرگترِ فرامنطقهای باید قدرتهای منطقهای را به این سمت سوق دهند تا بر سر نظم منطقهای با یکدیگر به یک تفاهم اولیه یا توافق نسبی برسند.
در همین راستا دولت بایدن، به طور جدی در پی این است که اولا جاهطلبی دولتهای خاورمیانه را مهار کرده و ثانیا آنها را به تعامل با قدرتهای رقیب تشویق کند. این نکته در مورد همه قدرتهای منطقهای صادق بوده و نشانههای آن را طی همین ماههای اخیر به وضوح میتوان مشاهده کرد. به عنوان نمونه بعد از چند سال جنگ شدید، طرفهای نبرد در لیبی برای تشکیل دولت واحد توافق کردهاند. در یمن، خبرهای روزهای اخیر حاکی از رایزنیهای جدی با وساطت عمان است. محاصره قطر پایان یافته و حتی ترکیه برای مذاکره با مصر بر سر اختلافات دریایی اعلام آمادگی کرده است.
دومین نکتهای که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد، تلاش بایدن برای بازسازی وجهه آمریکا در جهان است. وجهه آمریکا را میتوان در مؤلفههایی مانند «نظامسازی»، «ارزشهای غربی» (دموکراسی، حقوق بشر و...) و مهمتر از همه رعایت نسبی حقوق بین الملل برشمرد.
در همین راستا، بن سلمان یکی از کسانی است که به صورت جدی تحت فشار قرار میگیرد. شخص بن سلمان در سالهای ابتدایی دوره ترامپ، بسان جوانان متهوری که تازه بر اسب مراد سوار شده بودند، به اقداماتی دست میزد که هزینه بسیار زیادی برای ریاض تولید میکرد! این هزینهها گاهی به قدری سنگین مینمود که اگر حمایتهای پررنگ ترامپ و شرایط منطقهای نبود، احتمالا باعث کاهش نفوذ بن سلمان در دربار ریاض میشد.
به عنوان نمونه باید از ماجرای شبهحصر سعد الحریری نخست وزیر لبنان یاد کرد که به نظر نمیرسد بتوان حتی در قرن آینده نیز نمونهای برای آن یافت! با تقریب خوبی میتوان گفت هیچ یک از ناظران سرشناس منطقه خاورمیانه پیشبینی نمیکرد رئیس قوه مجریه یک کشور در سفر رسمی و دیپلماتیک خود به کشور دیگری عملا حبس شود! به ویژه آنکه در مورد لبنان صحبت میکنیم؛ جایی که «دماسنج خاورمیانه» خوانده میشد و کشورهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای در آن نقشآفرین هستند. جالبتر اینکه نخستوزیر تابعیت عربستانی داشت و ریاست جناح و حزبی بر عهده او بود که به «وابستگی به ریاض» مشهورند!
ماجرای جنجالی ترور مرموز جمال خاشقجی از دیگر مواردی است که فشارها را به قدری علیه بن سلمان بالا برد که ولیعد برای مدتی در برابر دوربینها ظاهر نمیشد! افتضاحی که تا امروز هم از دامن بن سلمان پاک نشده و هر از گاهی میتواند به سوژه فشار علیه ولیعهد عربستان تبدیل شود. بن سلمان گرچه خود را مبرا از این ماجرا میداند و حتی خونبها (دیه) وی به خانوادهاش پرداخت گردیده؛ اما مجبور شد بخشی از نزدیکترین یاران خود مانند العسیری را قربانی سازد!
وضعیت آشفته داخلی، حصر و باجخواهی از بزرگان خاندان آل سعود و به زندان انداختن فعالین سیاسی، مدنی و همچنین طیفی از روحانیون سلفی عربستان از دیگر مواردی است که کارنامه ولیعهد جوان را در زمینه «حقوق بشر» و ارزشهای جهان غرب تیره و تار میگرداند. وضعیت اسفبار جنگ یمن، در حالی که عملا ریاض ابتکار عمل را از دست داده و ابوظبی به بازیگردان اصلی جنوب تبدیل شده در کنار بحران وحشتناک انسانی ناشی از حصار سخت این کشور را باید به این سیاهه اضافه کرد.
بیتردید بن سلمان در دوره جدید، هشدارهای جدی از واشنکتن دریافت کرده است. دیگر نهتنها کسی مانند ترامپ بر سر کار نیست تا در اوج فشارهای بین المللی به یاری ریاض بیاید؛ بلکه کسی در کاخ سفید حضور دارد که خودش به صورت جدی بر «رفتار نرمال» متحدین تأکید دارد و در دوره ترامپ بارها به کاخ سفید بابت چشمپوشی از این مسائل انتقاد کرده بود.
اما از سوی دیگر باید توجه داشت که بن سلمان به طور جدی، رقبای خود را حذف کرد یا به حاشیه رانده است. به این ترتیب، حذف وی کار بسیار مشکلی است و فراتر از آن مشخص نیست شخص ملک سلمان تا چه اندازه نسبت به این موضوع از خود همراهی نشان دهد. در نتیجه محتملترین سناریویی که میتوان تصور کرد، این است که بن سلمان در منصب ولیعهدی باقی میماند؛ اما باید رویهای کاملا متفاوت نسبت به دوره ترامپ از خود نشان دهد. رویهای که باعث شود تا بن سلمان به عنوان حاکم «نرمال» در انظار جهانی شناخته شود.
تفکر غالب در بدنه برنامه ریزان دولتی آن است که از طریق مالیاتهای غیرمستقیم درآمدهای بیشتری کسب نموده و ارزش بدهیهای خود را کاهش میدهند.
ربات Chat GPT این روزها سروصدای بسیاری به راه انداخته و بسیاری از علاقهمندان به این حوزه، هر روز مشغول چت کردن با رباتی هستند که با شما حرف میزند، راهنماییتان میکند و حتی کارهایتان را با سرعتی باورنکردی انجام میدهد؛ آن هم تا حدی زیادی رایگان!
شواهد نشان می دهد که یکی از دو دشمن اصلی ایران یعنی آمریکا و اسرائیل در حمله اخیر در اصفهان نقش داشته و در این اقدام، با یکی از دو کشور آذربایجان و اوکراین همکاری کرده است.