پس از فروپاشی نظام کمونیستی شوروی در دهه 1990 و رفتن جهان به سمت نظام تکقطبی ؛ بیتردید هژمونی های نوپدید در عرصه بینالمللی پدیدار شدند که از دید برخی از کارشناسان همچون "بر این کروزیر جنگ جهانی سوم شکل خواهد گرفت . بسیاری از محققان علوم سیاسی و نظامی براین باورند جنگ جهانی سوم در محیط جهان پرآشوب و از طریق بازیگران جدید شکل میگیرد و تبعات آن باعث از بین رفتن نظام سیاسی و قدرتهای کنونی خواهد شد. آیا این مطلب صرفاً یک پیشبینی محسوب میشود ؟
بیشک این جنگ مانند جنگهای گذشته نخواهد بود و دگرگونی شکلگرفته و پیامدهای حاصل از آن موجبات تغییر عمدهای در نظم کنونی عصر مدرنیته خواهد شد .
جنگ جهانی سوم از تسخیر منطقه پرآشوب خاورمیانه و با حمایت برخی از دولتهای عربی منطقه شکل میگیرد تا بتوانند با استفاده از قدرتهای بزرگ فرا منطقهای به اهداف نارس خود برسند .
اکنون بن زاید مرد شماره یک سیاستهای خرابکارانه خاورمیانه و تیمهای جنگطلب آمریکایی تلاش دارند تا جنگ جهانی سوم را با رویکرد اقتصاد و نابودی اجتماع کلید زنند .
جنگ جهانی سوم
جنگ جهانی سوم همچنین نخستین جنگ با ماهیت جدید و حقیقتاً با رویکرد نه "جنگ و نه صلح" دنبال میشود . جنگی که بر تمام سطوح زندگی و جامعه بشری تاثیرخواهد گذاشت و جهان را به معرض فروپاشی دولتها از یکدیگر خواهد کشاند .
قدرت نظامی ،قدرت اقتصادی ،قدرت اردههای خشمگین ،قدرت اندیشههای برانگیزنده یک ملت و همچنین روشنی هدف مقاومت؛ مؤلفههای بارز جنگ جهانی سوم خواهد بود که در آن دیگر توازن قوا و نقش قدرتهای فرا منطقهای از اهمیت چندانی برخوردار نیست .
بیتردید میتوان گفت این نوع جنگ به دلیل طبیعت و سرشت دشمنان ما در جامعه پرآشوب کنونی یک جنگ ویژه همراه با متغیرهای نامحدود به شمار میرود .
اکنون جهان پرآشوب دیگر نماد جهان سوم و دیگر دول تحت سلطه نظام سرمایهداری نیست ؛بلکه قدرتهای بزرگ نیز دچار سردرگمی در چنین جامعهای شده و به دنبال خلاصی از آن هستند .
درگذر از قرن جدید هرگاه ما در دنیای مدرنیته غرب راجع به جنگ و مناقشه اندیشیدهایم درنهایت چشماندازهای از جنگ اتمی وحشتناک ابرقدرتها پدیدار گردید که هرکدام از آنها بوی مرگ و نابودی کره خاکی را میدهد اما در حال حاضر غرب مدرن همراه با هژمونی اقتصادی آمریکا از غیبت جنگ و سلاحهای هستهای با عنوان "صلح بینالمللی" یاد میکند و کشورهایی را که به سمت چنین پیشرفتهای میروند بهعنوان جنگطلب و ضد صلح مطرح میسازد.
اکنون دیگر سناریو محو کردن حریف مطرح نیست و بیشتر منظور از جنگ جهانی سوم تسلیم نمودن قدرتهای نوپدید در راستای حفظ هژمونی های موجود در جامعه بینالمللی است.چنان چه امروزه اعمال قدرتهای جدید مخالف غرب و آمریکا را بررسی کنیم پی خواهیم برد که آنها تلاش دارند در محیط جنگ جهانی سوم بهطور پیوسته و منظم سیاستهای مقابلهای خود را گسترش داده تا مجال فرصت از جبهه مقابل را بگیرند و این ماجرا همانند آبی است که از بالای تپه فرومیریزد و در هرکجا که بتواند فشار و نفوذ میکند .
سیاستمداران امروزی در تلاشاند تا نوع و شیوه جنگ جهانی سوم را بهخوبی تعیین و تفکیک کنند اما آیا این مسئله همچون جنگ جهانی دوم امکانپذیر است ؟آیا دنیای مدرن و پیشرفته امروزی که در قالب دهکده جهانی قرارگرفته توان حفظ چنین سناریوهایی را خواهد داشت ؟ با تغییر نگرش دولتها و همچنین شکل گرفتن سازمانهای مردمی در عصر کنونی ؛حال شاهد آن هستیم که دیگر حاکمیت خاک و محیط جغرافیایی در حال نابودی و کمرنگ شدن است و دیگر حفظ مرزها و یا پیکربندی مشخص امنیتی و اطلاعاتی کارایی چندان مؤثری نخواهد داشت .
جهان پرآشوب امروزی میتواند دنیایی از هژمونی های جدید و قدرتطلب باشد که پیوستگی و اتحاد آنان قدرتهای گذشته را از پا خواهد انداخت و همچنین انفعال و کوچک ماندن آنان نیز میتواند در هم در کوتاهمدت و بلندمدت به "صلح جهانی" آسیب بسیار جدی و مهلکی وارد سازد .

در آخر ؛ شاید بتوان اینگونه تفسیر کرد که در جنگ جهانی سوم دیگر جایی برای حفظ یک جامعه برتر بر جامعه ضعیف وجود ندارد و هرکجا و هرزمان قابلیتهای موجود در هژمونی های نوپدید اثرگذار و ناباورانه است .
دیگر مرزهای بسته ،سیمهای خاردار،سربازان چکمهپوش و نگهبانانی که دستور دارند در اسرع وقت متجاوز به مرز خود را از پای درآورند معنای گذشته خود را نخواهند داشت و شعلههای آتش جنگ جهانی سوم از طریق سیاستهای متناقض عصر مدرنیته بر سر ملتهای سرازیر خواهد شد .
بیتردید همه اینها نشان از استیلا و درماندگی جامعه بینالملل از پیشگیری وقوع جنگ جهانی سوم دارد .