موسم انتخابات از راه رسیده است. اصلاحطلبان هنوز الگوی شورای عالی را موفق میدانند و همچنان تحرکات جریانی زیر نظر همین مجموعه و با هماهنگی تیم راهبری نیاوران پیش میرود. هنوز مصاحبه در چارچوب و ردای حمایت از محمدرضا عارف ریاست شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان میگردد و همه چیز در ظاهر گلستان است؛ اگرچه واقعیت در باطن جریان اصلاحطلبان متفاوت از هر چیز دیگری است.
آنچنان که حالا به صراحت درباره پروزه عبور از محمد خاتمی به عنوان رهبری اصلی جریان اصلاحات صحبت میشود و پیشنهادات ائتلافی جدید در اردوگاه اصلاحطلبان به نحوی اشاره بر همین اصل دارد که از نگاه اصلاحطلبان نوعی تردید نسبت به ساختار سابق این گفتمان و هدایت آن از سوی خاتمی وجود دارد.
فرضیهای که پیشتر از جانب چهرههایی مانند رسول منتجبنیا به عنوان تشکیل شورای جامع اصلاحطلبان مطرح شد و در دل خود شکستن تابوی چهرهمحوری و در ازای آن خرد جمعی را به همراه داشت که خیلی زود این ایده از جانب سایر اصلاحطلبان تعلیق شد و با طرحهای جانبی مانند پارلمان اصلاحات یا اصلاح شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان به حاشیه رفت.
درد مشترک
تئوری عبور از خاتمی بین اصلاحطلبان دقیقا از زمانی آغاز شد که اصلاحطلبان متوجه آن شدند که مشکلات ساختاری آنان به شکلی با اصولگرایان مشابه است. هر دو جناح به مدت زیادی هدایت و راهبری گفتمان را بدون هیچگونه تغییر و نوسازی پیش برده بودند و در نهایت طرفین شاهد آن بودند که چه گفتمان اصولگرایی و چه گفتمان اصلاحطلبی نتوانسته است با شرایط روز جامعه همسانسازی و به روزرسانی شود. البته اصولگریان به سبب سابقه طولانیتر در مقایسه با گفتمان دوم خرداد زودتر به این عارضه دچار شدند و بر همین اساس بود که میدان رقابت را در انتخاباتهای پیشین به اصلاحطلبان واگذار کردند.
محمدباقر قالیباف بعدا درباره این چالش فرضیه نواصولگرایی را پیشنهاد داد. آن روزها اگرچه با چالشها و اختلافات متعدد و فراوان بین اصولگرایان دنبال شد ولی در نهایت این نتیجه رقم خورد که از سال 96 آنان با یک دکترین ویژهتری نسبت به گذشته برابر اصلاحطلبان عمل کنند. آنان انتقادات جناحی خودشان را با موضوعات اجتماعی و مردمی دنبال میکنند و در این میان کمتر رنگ و بویی از مواضع سیاسی و جناحی آنان دیده میشود؛ اتفاقی که عملا نشان میدهد با آمدن چهرههایی چون سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف، عزت الله ضرغامی و .... جناح اصولگرایان به تدریج در حال جوانسازی نیروهای محوری و میدانی خود است.

اصولگرایان جلوتر از اصلاحطلبان
طی عمر دولت دوم روحانی هرچه اصولگرایان بهتر توانستند با مردم ارتباط کلامی و رفتاری پیدا کنند، اصلاحطلبان دقیقا از آن دور ماندند و وضعیت آنچنان برای آنان تنگ آمد که حتی توصیه صریح خاتمی برای حمایت از گفتمان اصلاحطلبی در انتخابات پیش رو عملا کمترین بازتاب و انعکاس اجتماعی را پیدا کرد. آن هم در شرایطی که طی چند ماه اخیر سفرهای استانی اصولگرایان با محوریت برخی چهرهها چون سعید جلیلی آغاز شده است و همین روند رفته رفته شکل گستردهتری به خود میگیرد.
اما در طرف دیگر میدان اصلاحطلبان همچنان در بحث جایگاه احزاب و چهرهها برای حضور در شورای عالی سیاستگذاری دچار تضاد و اختلافهای جدی هستند. این مساله حتی در وضعیت بدترش منجر به اتفاقات عجیبی مانند کنگره عمومی حزب اعتمادملی و انشعاب آن شد؛ کنگرهای که در آن بحث عبور از کروبی انتخاب دبیرکلی به جای او مطرح شد ولی همین پیشنهاد سرانجام به درگیریهای فیزیکی انجامید. حامیان این پیشنهاد معتقد بودند که باید نیروهای سابق گفتمان در مقام مشاوره قرارگرفته و در ازای آن نیروهای جوان و پویا وارد عرصه شوند. علاوه بر این همان دوره موضوع اصلاح ساختار اصلاحات مطرح شده بود که البته این پیشنهادات به حالت تعلیق درآمد.

پاشنه آشیل رهبری اصلاحات
اما چرا و چگونه جریان راهبری اصلاحات که روزی محبوبترین هسته گفتمانی و حزبی کشور محسوب میشد، طی چند سال اخیر با سیلی از انتقادات مواجه شده است؟ انتقادات از خاتمی و تیم مرکزی اصلاحات دقیقا از زمانی شدت گرفت که انتخابات دوره دهم مجلس شورای اسلامی با ایده ائتلاف با اعتدالگرایان رقم خورد. همان جا بود که منتقدان بحث تهدید هویت اصلاحطلبی را مطرح کردند و مدعی شدند که این ائتلاف میتواند بیشترین آسیب را به بدنه اصلاحات وارد کند.
اتفاقی که دور از ذهن نبود و با شکستهای چندباره فراکسیون امید در رقابتهای بهارستان عملا یکی از ضعیفترین عملکردهای اصلاحطلبان را در تاریخ مجلس در حالی رقم زد که طبق لیست ائتلافی اصلاحطلبان، آنان 160 کرسی را تصاحب کرده بودند. این ائتلاف و قبلتر تصمیم شورای عالی برای این اتفاق و در راس این ماجرا محمدرضا عارف به عنوان بازیگر نقش اول میدان، مهمترین جریان انتقادی را علیه خاتمی آغاز کرد.
اما این همه ماجرا نبود و در ادامه حمایت صریح و قاطع ختمی از دولت دوم روحانی و در ازایش عملکرد مسکوت دولت در قبال وعدههای انتخاباتی اصلاحطلبانه سبب شد که دومین موج انتقادات علیه خاتمی شکل بگیرد. موجی که حالا اصلاحطلبان را به گوشه رینگ کشانده است و آنان را در گریز از انتقادات و هجمهها ناکام گذاشته است.
طبق پیشبینیهایی که صادق زیباکلام در سال ابتدایی دولت دوم روحانی مطرح کرده بود، اصولگرایان به سبب رویه اشتباهی که اصلاحطلبان در پیش گرفتهاند، پیروز انتخابات آینده خواهند بود و طبق آخرین نظرسنجیهای عمومی که بین اقشار مختلف جامعه انجام شده، نه تنها پیشبینی شکست اصلاحطلبان جدیتر از گذشته به نظر میرسد، بلکه چهرههای این جریان جایگاه صاحب خود را از دست دادهاند.

عبور از خاتمی چه نتیجهای دارد؟
فرضیه عبور اصلاحطلبان از خاتمی بیشتر بر اساس این مساله مطرح شد که اصلاحطلبان امکان موفقیت در آینده را با طرق و دیدگاههای سابق را ندارند. آنان امروز نیازمند یک رویکرد جدی، راسخ و شفاف هستند. آنان نیازمند ان بوده که برابر عملکرد خودشان پاسخگو باشند و زمان آن رسیده که ادعای محبوبیت در جامعه را فراموش کنند. چراکه پایگاههای اجتماعی مانند سابق از طریق وعدههای انتخاباتی محقق نمیشود و دعوت به حضور در انتخابات بدون ارایه کارنامه شفاف بیتاثیر است. ائتلافهای انتخاباتی مصلحتی و در ادامه سکوت و انفعال نسبت به عملکرد نامزدهای مطلوب انتخاباتی یکی از مهمترین انتقاداتی است که این روزها متوجه گفتمان اصلاحطلبی است و در این میان محمد خاتمی رهبر جریان اصلاحات کمترین مواضع روشن و شفاف را نسبت به نحوه عملکرد و اشتباهات ائتلاف امید در شورای شهر و مجلس شورای اسلامی داشته است.
آن هم در شرایطی که در این دوران احزاب و کنشگران اصلاحطلب منتقد با واکنشهای تند رسانهای و درون حزبی مواجه شدهاند. عبور از خاتمی میتواند آغازی برای شکست تابوهای گفتمانی در اردوگاه اصلاحطلبان باشد. اینکه کارنامه افراد را بتوان در فضای شفاف و صریح نقد کرد و اسامی صرفا بر اساس کارکرد و کارنامه خودشان ارزیابی شود. اینکه یک نماینده اصلاحطلب به صراحت کارنامه خودش را بیاهمیت خوانده و اعلام کند در موسم انتخابات میتواند بدون کارنامه و صرفا با رایزنی و لابی دوباره کرسی نمایندگی خودش را احیا کند، مصداق همین مساله است که عبور از خاتمی با خود شکست تابوی چهرهمحوری و مصلحتاندیشی به ارمغان میآورد.
